امروز : 30 دی 1403
جهش تولید با مشارکت مردم
پرچم جمهوری اسلامی ایران
FR
  • تاریخ انتشار : 1397/03/06 - 09:44
  • تعداد بازدید : 2120
  • زمان مطالعه : 5 دقیقه
از کوچ‌نشینی تا قهرمانی کیک‌بوکسینگ

دختر رزمی‌کار عشایری که تابو‌ها را شکست

دختری از تبار زاگرس نشینان، با ۱۷ دوره قهرمانی کشوری و استانی از پر افتخار‌ترین ورزشکاران زن کیک بوکسینگ ایران شد.

پارسینه ـ دختری از تبار زاگرس نشینان، کسی که به خاطر علاقه به ورزش در مقابل تابوها، مشکلات و موانع زندگی کوچ نشینی ایستاد و با ۱۷ دوره قهرمانی کشوری و استانی از پر افتخار‌ترین ورزشکاران زن کیک بوکسینگ ایران شد.


 


سوسن رشیدی قهرمان ۱۷ دوره کیک بوکسینگ، در سال ۱۳۷۱ از یک خانواده عشایر کرمانشاهی به دنیا آمد. زندگی در شرایط سخت و کوچ نشینی مستمر و دوره‌ای در کوهستان‌های زیبا اما خشن زاگرس، روح و جسمش را به حدی ثیقل داد که از وی دختری ثابت قدم با اراده راسخ و روحی فراغ ساخته است.


 


این قهرمان ۲۶ ساله در مصاحبه‌ای با روزنامه آسمان آبی از شرایط سخت زندگی و موانع اصلی در مسیر دست یافتن به اهدافش چنین گفت: «۶ تا خواهریم که یکی از خواهرام معلوله. دو تا هم برادر دارم، کلا زندگی سختی داریم. کل بچگیم رو توی ایل زندگی کردم. ما از عشایر کرمانشاهیم که بین کرمانشاه و خوزستان در رفت و آمدیم. چون کارمون، جوریه که کوچ رو هستیم. دامداریم و ۶ ماه کرمانشاهیم و ۶ ماه خوزستان». 


 


درس خواندن برای کسانی که در ایل به دنیا می‌آیند با توجه به شرایط سخت و جابجای‌های فصلی بسیار سخت است و حتی برخی از آنان به زبان فارسی نیز به سختی می‌توانند حرف بزنند. سوسن از این جمع مستثنی نیست، وی می ‌گوید؛ «به درس خواندن خیلی علاقه داشتم و با هر مکافاتی توانستم دیپلم را بگیرم، اما دیگر شرایط ادامه آن به دلیل شرایط زندگی و فقر مالی مهیا نبود.» 


 


حدودا سال‌های ۱۳۸۵ همراه با ایل و خانواده در نزدیکی شهرک پردیس در حاشیه شهر کرمانشاه مستقر می‌شوند به همراه دختر خاله اش که در باشگاهی ورزشی مشغول به تمرین بوده با ورزش‌های رزمی آشنا و علاقه مند می‌شود. او از شرایط سخت رفت و آمد به شهر و رفتن به باشگاه که هر روز به شهر می‌آمده و بعد مجبور به بازگشت بوده می‌گوید: «هر روز می‌رفتم کرمانشاه درس می‌خواندم و برمی‌گشتم میان عشایر، سال بعد در شهر که بودم، هفته‌ای سه روز مدرسه بودم و دو روز می‌رفتم باشگاه. یک روز برای مدیر مدرسه‌مان گریه کردم و گفتم خانواده‌ام نمی‌گذارند ورزش کنم و من هم خیلی دوست دارم. آن‌ها هم اجازه دادند و از آن به بعد ساعت دو تا چهار می‌رفتم باشگاه و بعد برمی‌گشتم مدرسه.»


 


شرایط معیشتی سخت و فقر فرهنگی و محیطی نیز عاملی مضاعف برای سد راه شدن این قهرمان بلقوه بود: «اوایل باشگاهی که رفته بودم کسی به من چیزی یاد نمی‌داد و می‌گفتند تو عشایری و هیچی یاد نمی‌گیری! ماه اول هشت هزار تومان شهریه دادم. تمرین دوم بود، بچه‌ها مبارزه داشتند، اما استادم به من اجازه نمی‌داد و گفت: تو دو جلسه آمده‌ای و بهت ضربه می‌زنند، من اصرار کردم و بالاخره مبارزه کردم و همان اول، حریفم را ناکاوت کردم و ۱۸۰ هم باز کردم. استادم خیلی خوشحال شد. خلاصه بعد از آن زندگی‌ام را برای استادم تعریف کردم و گفتم پول ندارم، او هم وقتی استعداد من را دید قبول کرد که مجانی آموزش بدهد.»


 


با پذیرش در باشگاه و مهیا شدن شرایط تمرین، اما همچنان مشکل دیگر تابو‌های ایلی بود، محیط کوچک فرهنگی و مردسالاری که در آن هرچند زنان نقش اساسی و بنیادین دارند، اما ارزش و اعتبار آنان تا جایی ست که در درون ایل بمانند و از چارچوب اصول و سنت‌های آن خارج نشوند. در خصوص سوسن از حرف‌های زشت و تهمت‌هایی می گوید که چگونه داشت مسیر زندگی وی را به سراشیبی و بن بست می‌کشاند: «خیلی حرف بد پشت سرم می‌زدند، به پدرم می‌گفتند سحر دروغ می‌گه، باشگاه کجاست؟ مگر دختر هم باشگاه می‌رود؟ پدرم هم تحت تأثیر حرف مردم، در خانه را قفل کرد و به مادرم گفت: اگر سحر بیرون برود سرش را می‌برم. دو هفته در اتاق حبسم کردند. اما هر شب ساعت سه بیدار می‌شدم و با مشت و پا به دیوار ضربه می‌زدم. وقتی پدرم می‌دید من این کار را انجام می‌دهم با مادرم صحبت کرد و گفت: منصرف‌کردن این دختر بی‌فایده است.»، اما پشتیبانی خانواده بسیار مهم بود، کمک مادر و بویژه پدرش با آن همه حرف‌ها و فشار‌های روحی روانی و کار‌های سخت زندگی دامداری که با آن مواجه بودند، پذیرفتند که در این مسیر او را یاری کنند: «از آن به بعد پدرم من را به باشگاه می‌برد و دو ساعت منتظرم می‌ماند تا برگردم. بعضی وقت‌ها از خستگی خوابش می‌برد. پدری در حقم کرد و مادرم هم خیلی برایم دعا کرد.


 


وی که تا کنون ۱۷ دوره قهرمانی کشور و استان را دارد از آرزوی دیدار با رهبری و ریاست جمهوری می‌گوید که شاید بتواند با آنان مصائب و سختی‌های خودش و دیگر دختران عشایر را در میان گذارد. وی در پایان گفتگو همچنان راسخ و با اراده از ادامه مسیر سخت قهرمانی سخن می‌گوید: «تا الان خارج از کشور نرفته‌ام، اما قرار است به‌زودی بروم. مینیسک پایم پاره شده و باید جراحی کنم، بعد انشاءالله به مسابقات جهانی خواهم رفت و در حد بروس‌لی می‌جنگم تا مدال به‌دست بیاورم.»


 


سوسن رشیدی یک قاعده نیست بلکه وی استثنائی است در میان خیل عظیم دختران عشایر با استعداد اما محروم از شرایط مناسب برای ظهور و بروز توانمندی هایشان، هرچند دختران ایل همواره گرانندگان چرخ اصلی اقتصاد خانواده در زندگی کوچ نشینی اند اما آنان از دسترسی به موقعیت‌های اجتماعی و فرصت‌های جدید تا حد زیادی محروم هستند.


 


 



 



 


کلمات کلیدی

نظرات

0 نظر برای این مطلب وجود دارد

نظر دهید

تنظیمات قالب